< NiNiGheRtY: June 2007

Thursday, June 28, 2007

): کلاس ادبيات معلم گفت
فعل رفتن را صرف کن
رفتم ..رفتي.. رفت , ساکت ميشوم , ميخندم , ولي خنده ام تلخ ميشود .
استاد داد ميزند , خوب بعد ادامه بده و من ميگويم: رفت... رفت... رفت رفت و دلم را شکست

Wednesday, June 13, 2007

از قدیم گفتن مار از پونه بدش میاد دم لونش سبز میشه !! هر چی من از انواع و اقسام احساسات نوستالژیک فرار میکنم بیشتر میاد سراغم. یه مدته که اینجا بوی گند دلتنگی‌های مزخرف منو میده . راستش خودمم دیگه خسته شدم. البته نمدونم چه مرضیه که من اینقده دارم از خودم و احساساتم فرار میکنم !! شاید دست پیش رو گرفتم که پس نیفتم !! ولی خوب بعضی وقتا یه سری حرفا و یه سری رفتارا و یه سری اتفاقا همچین یه هو یه شُک اساسی به آدم میدن که تا میای خودت رو جمع و جور کنی یه چند روزی طول میکشه اگه بشه جمع و جور کرد البته. .
الان به اندازه‌ی کافی سرحال هستم . تا امشب هم یه وقتی میذارم که این آهنگ سوگواری پس‌زمینه‌ام رو عوض میکنم٬ هم دوباره نظر خواهی میذارم٬ هم میشم همون خل و چل همیشگی ... تا دفعه‌ی بعدی که دوباره . . . بشم کی باشه ... خدا خودش بخیر کنه.
ارادت٬

Monday, June 11, 2007




سیب ممنوعه

¤ جهان ما پر شده از آدمهایی که در حال سیب خوردن بابا آدم رو سرزنش می کنن !
ای داد بیداد از دست همه !



....



پ.ن : بدون هماهنگی ، خوابای عجیب غریب می بینم !

Labels:

Saturday, June 09, 2007



Lalaie | Upload Music
Music Codes