< NiNiGheRtY

Tuesday, May 21, 2013



نازنین

یادت هست؟ جایی میان کودکی و نوجوانی آینده را ورق میزدیم. به چشمان هم زل میزدیم و سکوت میکردیم. بوسه هامان ... عاشقانه بود.



یادت هست؟



هنگام صبح ، تمام شبی را که با هم سپری نکرده بودیم ، لحظه لحظه اش را ، به خاطر و به جان لمس میکردیم. دنیاهامان کوچک بود. صبحانه ی مجازی و ملافه ی سفید و کلمه پاره های کوتاه و بلند و زمینی که خاکواره بود و خرابه ای که تمثیل عشق.



نازنین . یادت هست؟ 



تب داشته باش. تنت را داغ میخواهم. و خواستنت .. 



چه میشد اگر میشد دوباره وضو گرفت و بودنت را ... و نبودنت را ... پرستید؟ چه میشد؟



پرستش ایمان میخواهد. 
و من کافرم.
مبعوثم کن.
باید بپرستمت تا زنده بمانم. 



میدانم میدانم میدانم، نامه هایم دیگر سه نقطه ندارند و همه چیز نقطه نقطه است و هذیان هایم وایه گویه های چشمان هراسان و بی خانمان هر روزم نیستند. میدانم که نمیدانی، ولی کاش بدانی که زندگی بی رحم بود. زندگانی ولی تنها. و پر رنگ. رنگ به رنگ میدوید و از هر رنگ به هر رنگ و از هر طرح به هر طرح تا قصه گو حکایت نگفته اش را فراموش کرد و کاغذ بی خط و قلم بی رنگ. تا که رنگ نبود و طرح نبود و خط رفته بود و معنی بی معنی.



...
و لب هایمان، که بوسه هایشان طعم عاشقی داشت،
و تب هامان ، که داغی بودنمان بر هم بودند،
و کودکانمان ، که از دور دست تاریک درونمان سالها پیش از زائیده شدن نامه مینوشتند،



و صدای زنگ ساعت که نهیب میزند، امروز آخرین روز خواهد بود.



کاش مرا میبخشیدی
کاش تو را میبخشیدم.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home


Lalaie | Upload Music
Music Codes