< NiNiGheRtY

Tuesday, October 19, 2004

خونه سازی های بچگی یادته ؟ لگوهای آبی ، زرد ، سبز و قرمز .. داشتم می ساختم مثل تمام بچگی یه گوشه تنها داشتم چیزی که می خواستم و می ساختم .. کمک نمی خواستم تنهایی ساختن و رویای کامل شدنش در آرامش و دوست داشتم که تو رسیدی مدادت و گذاشتی پشت گوشت و به تمام ساخته های من مهندسی نگاه کردی دستهام و دور زانو حلقه کردم و نگاه کردن در سکوت .تنها کاری بود که ازم ساخته بود .انقدر دوست داشتنی بودی که که زاییده ی افکارت و با عشق ببینم ....آخرش نفهمیدم چرا ساخته ات را خراب کردی .. آخرش نفهمیدم چی میساختی که داغونش کردی .. حالا من موندم و یه ساخته ی ویرون شده و لگو های رنگی گم شده .. کاش میگذاشتی من بسازم حتی کلنجاروار .. حتی دیر و دور .. کاش میگذاشتی هر چیزی سر جای خودش باشد.
آفتاب و دوست ندارم و همیشه روزهای رفت و آمد آفتابی مملو ار غرهای متوالیه و شکنجه ای بیشتر از ترافیک تو روز آفتابی نیست ... من از نور بیزارم .. اصلا پائیز و زمستون به خاطر همین زود تاریک شدنش دوست دارم به خاطر هوای سردش که بلرزم واسه هوای محشر ابریش حتی اگه بارون نیاد .. اصلا بارون کم بیاد هی بین موندن و نموندن گیر کنه که هوا ابری بمونه بعدش هم صدای خش خش شکستن برگها زیر پا ... یه چیز دیگه هم دوست دارم دیدی بارون که رو یه عالمه برگ میباره وقتی پا روی برگها میزاری چه انعطافی داره .. بارون نم نم دوست دارم از پشت شیشه ببینم یا وقتی شمشاد های خیابان نمدارند دستم و بکشم روشون اما رسما دوست دارم تو بارون شدید قدم بزنم بی خیال . همیشه هم شتاب عابرا برام خنده دار بوده .. آخرش خیس شدنه .. چقدرش مهم نیست
اولين دروغ ناخواسته دنيا را كتابهاي فارسي كلاس اول به ما گفتند .نوشته بود آن مرد در باران آمد .كجايش اين درست است؟و تكليف سارا و دارا هيچ وقت روشن نشد ،هيچ كس نفهميد آنها واقعا با هم چه نسبتي دارند و دارا چرا بايد حتما انارش را با سارا قسمت ميكرد ، اصلا دارا به سارا انار داد؟ سارا چي ؟ دستش را رد كرد يا انارش را گرفت؟و اين انار آيا با آن انار شعرهاي سهراب كه سمبل عشق است ارتباط داشت يا نه؟راستي چرا بابا آب داد مگر هميشه هر چه ميخواستيم نمي رفتيم سراغ مادر ؟
خدايا خودت ميدوني من بي تقصيرم ـخدايا خودت بهتر ميدوني ته دلم چيه -خدايا خودت بهتر ميدوني من كاري نكردم -فقط منتظر بودم،فقط من بودم و يه پنجره و يه انتظار يه دلشوره وحشتناك خدايا بايد ثابت كني كه خدائي ، اون بالا نشستي چي كار ميكني ؟كه هر فكر اشتباهي در مورد بنده ات شد سكوت كني ؟كه دلش بشكنه ؟خدايا انقدر سكوت ميكنم كه خدا بودنت بهم ثابت بشه .
ديدي گل سرخ وقتي ميخواهد واسه پروانه جا باز كنه ،ديوار قلبش نا خواسته ترك ميخوره ،من يه وقتائي اونجوري دوستت دارم .
ستاره ام سلام امشب ،شبي ست مهتابي سرشار از مهر و مه شبي كه تو را دارم و ديگر دل به خورشيد نميبندم شبي كه روي لبانت مينويسم ياستا بوي دهانم دوستت دارم باشد فقط و چه خوشبخت بر ستاره ها هورا ميكشم .
.. ..

0 Comments:

Post a Comment

<< Home


Lalaie | Upload Music
Music Codes