< NiNiGheRtY: May 2008

Thursday, May 22, 2008


می دانم ...
زود است که باشی .
.ولی بیشتر از اینکه بخواهم باشی ، می خواهم که قبل از اینکه بیایی ،
هوس رفتن به سرت نزند.
که من از رفتهای قبل از آمدن انتقام های سنگینی می گیرم !
پ.ن:فقط خواستم بگویم نمی دانم چرا اینهمه از من می ترسی ...

****
گفت نه باهات حرف می زنم ... نه بهت زنگ میزنم ... نه باهات دوستم / ... نه ... .
پ.ن : چطور من احساس کردم دوستم داره ... !؟ نمی دونم

****
من اعتراف نمی کردم ..
پیشترها اعتراف برایم غیرممکن بود !کم کم از غیرممکن به سخت تنزل کرد ... و کمی بیشتر که گذشت ، از سخت به اکنون من . .
اکنون برای خودم هزاران بار اعتراف کرده ام و برای دیگران صدها هزار بار ... .
آدم رازداری بوده ام برای دیگران ... نه برای خودم ... و این خیانت بزرگی بوده از من به من !.
پ.ن : خدایا چگونه خیانت هایم را خواهم بخشید

****
پسرک می‏پرسد: دلت کجاست؟
به سینه‏ام اشاره می‏کنم، می‏گویم اینجاست.
پسرک می‏گوید: پس دل همان قلب است؟
راست می‏گوید، فراموش کرده بودم که دلم را جایی سال‏ها قبل، پیش کسی جا گذاشته‏ام.

****
زير سقف قصه هاي بچه گونه، توئي و من،
مني كه هيچوقت نمي فهمم چرا زير سقفي اينچنين بايد زندگي قصه جدائي تعريف كنه،
رفتن وقتي كه تو پشت سري خيلي سخته،
انگار از پشت چيزي قلبت و در مياره،
چند قدم جلوتر روي صندلي نشستن و گريه كردن،
گريه از دلتنگي، دلتنگي زير آسموني كه تو هستي و من هستم و بعد فاصله فاصله فاصله …
.به قدر همه فاصله هاي دنيا دوستت دارم …

****

Monday, May 05, 2008



ناخن هايم را لاك صورتي مي زنم..
.دوستشان دارم،
‌صورتي را مي گويم.. آرامش ميدهد..
و ياد تو در ذهنم حركت مي كند.
درست مثل ديدن يك فيلم...
و من ناگهان
در وسط ترين نقطه فيلم
ذهنم را محكم مي كوبم به ديوار
كه ديگر تو در آن حركت نكني..
و فيلم به همين راحتي تمام مي شود.
.من مي مانم و ناخنهاي با لاك صورتي ...
***
راستي:اين چند روزه يه حس مثل حس جودي ابوت دارم، درست وقتي كه منتظر نامه يا خبري بود

***
دلم ميخواد يكي منو محكم بغلم كنه..
.يكي من محكم بگيره دور دستاش
طوري كه نفس هاي گرمش روي پوستم رو حس كنم،
دلم يه بغل مردونه،
‌ يه بغل قوي ميخواد،
يه بغلي كه توش امنيت باشه،
‌يه بغل طولاني، عميق ميخوام.
براي تو:
نفهميدي چطوري داغون شدم. نفهميدي!!
ميشه بهم بگي خيلي دوستم داري
،خيلي به اين حرف نياز دارم...
اين طرفها:
واژه ها خيلي كم اند، نميتونم با واژه هام بغلت كنم...
دلم مي گيره !
***
باز هم، همان خط چشم آبي را كشيدم و همان بلوز سفيد را پوشيدم،
و موهايم را ريختم دورم،
درست همانطوري كه دوست داري...
باز هم،‌ سر همان كوچه منتظرت ماندم...
و تو ...
مثل هميشه نيامدي
و من باز هم فردا و فرداها منتظرت خواهم ماند.
.راستي، اين بار لطف كن خودت رو زودتر برسان
!تا من سوار آن ماشين سياه رنگ نشدم..
***
من هر مدلي مينويسم،‌همه اش يكي هست كه بگه چرا؟

يكي ديگه:

يه حسي مثل خودكشي توي وجودم هي داره ريشه ميده!



Lalaie | Upload Music
Music Codes