نگاه کن٬ آن بالا٬ ستارهها را نگاه کن.
میبینی؟
کسی قبلاً نقاشی ما را کشیده است.
من ٬نقطه چینها را به هم وصل میکنم.
تو مرا نگاه کن٬ ولی دستت را به من بده. دستت را که میگیرم٬ قدم بلند میشود و انگشتم به سقف آسمان میرسد.
گفته بودم نه؟
من از داغی ستارهها میترسم.
دیدی؟ ترسم را دیدی؟
عقربی که کشیدم برای تو بود.
میدانی چه میگفت؟
ترس چشمانم را تو بگیر٬
نگاهم کن.
***
میشن unknown وقتی جای خوابم عوض میشه تا یه مدت ترشحات مغزم
حتما باید یه مدت بگذره تا بشه ازشون استفاده کرد
***
عین ژله
شفافرنگ
لیز
خوشبو
نمیدونم چی عین ژله هستا
فقط میدونم که درست عین ژله است
1 Comments:
midoni chi eyne zhelas?! dost dashtane man ye zheleye ziad.milarze amma tamom nemishe ,delam tang shode pegol , kheyliiiiiiiiiiiii :*
Post a Comment
<< Home