< NiNiGheRtY: December 2004

Monday, December 27, 2004

non stop

قصه‌ای بود که نانوشته ماند. تا همیشه .و این تلخ ترین قصه بود

سوته دلان یکی یکی ، تموم شدن سوته دلی ...
ای پرنده ، پر بگیر.

چند شبه خواب پرواز می‌بینم . هر دفعه هم سقوط می‌کنم. درست قبل از زنگ زدن ساعت.

Saturday, December 25, 2004

sok sok

با هم میریم گلاب دره
شروع میکنیم با هم برفای دره رو پارو می‌کنیم.
برفاش زیاده
٬ خسته میشیم
بعد .
[ این داستان ادامه ندارد. ]

مزرعه‌مون انقده بزرگه ٬ انقده بزرگه ... حوصله‌مون که سر میره قایم موشک بازی می‌کنیم . قایم موشک که بازی می‌کنیم گم می‌شیم دیگه هم پیدا نمی‌شیم . حالا مجبور بودیم اینجوری قایم شیم که دیگه پیدا نشیم ؟ اصلاً مجبور بودیم بیام تو مزرعه به این بزرگی که اینجوری بشه . من سوک سوک نمیکنم قول ٬ بیا بیرون دیگه

:(
چه که نیلوفر ٬ گلِ مرداب است و دریا شاید هیچ‌گاه هم‌بسترش نشود ... هیچ‌گاه !

Sunday, December 19, 2004

BirthDay

مردی دختر سه ساله ای داشت . روزی به خانه آمد ديد دختر سه ساله اش گران ترين کاغذ کادوی کتابخانه اش را برای زينت يک جعبه کودکانه هدر داده است . مرد بسيار عصبانی شد ودختر کوچکش را تنبيه کرد. دختر هم با گريه به بستر رفت و خوابيد.روز بعدوقتی که مرد از خواب بلند شد ديد که دخترش بالای سرش نشسته وميخواهد اين جعبه را به او هديه بدهد.و مرد تازه متوجه شد که امروز روز تولد اوست ودخترش کاغذ را برای کادوی تولد او مصرف کرده است.با شرمندگی دختر کوچکش را بوسيد وجعبه را از او گرفت و باز کرد. اما متوجه شد که جعبه خاليست.دوباره مرد عصبانی شد و کودک را تنبيه کرد .اما کودک درحاليکه گريه ميکرد به پدرش گفت که من هزاران هزار بوسه داخل آن جعبه ريخته بودم و تو آنها را نديدی. مرد دوباره شرمنده شد وميگويند تاپايان عمر جعبه را به همراه داشت و هرقت آنرا باز ميکرد به طرز معجزه آسايی آرامش پيدا ميکرد

Tuesday, December 14, 2004

USA

خب تا وقتی که من آمریکا نیومده بودم هدف زندگیم این بود که زودی درسم تموم بشه یه چیزایی به دست بیارم که بتونم بعد از خیرشون بگذرم احساس سبکی کنم بعد برم تو کوهستانای اطراف تهران چوپون بشم ٬ ولی از وقتی اومدم آمریکا هدف زندگیم این شده که زود‌تر درسم تموم شه یه چیزای بیشتری به دست بیارم بعد از خیر اون بیشترشون بگذرم برم به جای چوپونی یه مزرعه بخرم که یه مترسک داشته باشه واسه مترسکه یه مترسک دیگه بخرم که تنها نباشه. خلاصه من خیلی همیشه دارم پیشرفت می‌کنم حتی هدفامم از گوسفند چرونی به گاوچرونی رسیده ... ..... ... ............... ... ... ریدم ؟‌ خودم میدونم ٬ لازم نیست به روم بیارین حالا . خودم دارم روش فکر می‌کنم.

Sunday, December 12, 2004

Die for ever

یه اتاقی باشه گرمه گرم، روشنه روشن، با بوی عود
تو باشی، منم باشم کف اتاق سنگ باشه، سنگ سفید
تو منو بغلم کنی که نترسم، که سردم نشه، که نلرزم
می دونی؟تو بغلم کردی اینجوری که تو کیه دادی به دیوار، پاهاتم دراز کردی
منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم، با پاهات محکم منو گرفتی، دو تا دستتم دور من حلقه کردی
بهت میگم چشماتو می بندی؟
میگی آره،
بعد چشماتو می بندی
بهت میگم برام قصه میگی؟ تو گوشم؟>
میگی آره، بعدش شروع می کنی تو گوشم آروم آروم قصه گفتن، یه عالمه قصه ی طولانی و بلند، که هیچوقتی تموم نمیشن
می دونی؟
میخوام رگ بزنم، رگ خودمو، مچ دست چپ، یه حرکت سریع، یه ضربۀ عمیق، بلدی که؟
ولی تو که آخه نمیدونی میخوام رگمو بزنم که،
تو چشماتو بستی، نمیبینی من تیغو از تو جیبم در میارم،
نمی بینی که سریع می بُرم،
نمی بینی که خون فواره میزنه رو سنگای سفید،
نمیبینی که دستم میسوزه و لبمو اینجوری گاز می گیرم که نگم آخ،
که چشماتو باز نکنی و منو نبینی
تو داری قصه میگی
من دارم دستمو نیگا می کنم، دست چپمو، خون میاد ازش،
میدونی؟من شلوارک پامه، دستمو گذاشتم رو زانوم، خون میاد از دستم میریزه رو زانوم و از رو زانوم میریزه رو سنگا،
قشنگه مسیر حرکتش،
حیف که چشمات بسته ست،
نمیتونی ببینی
تو بغلم کردی
می بینی که سرد شدم
محکمتر بغلم می کنی که گرم شم
می بینی نا منظم نفس می کشم
تو دلت میگی آخی، نفسش دوباره گرفت
میبینی هرچی محکمتر بغل می کنی سردتر میشم
میبینی دیگه نفس نمی کشم
چشماتو باز می کنی
میبینی که من مُردم
می دونی؟من می ترسیدم خودمو بکشم،
از سرد شدن، از تنهایی مردن، از خون دیدن
وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم
مردن خوب بود،
آرومه آروم
گریه نکن دیگه
من که نیستم چشماتو بوس کنم که، بهت بگم خوشگل شدیا کره خر، بعدش تو همونجوری وسط گریه ت بخندی که
آخه من که دیگه مُردم الآن آخه،
گریه نکن خُب دیگه،
دلم میشکنه
دل روح نازکه،
نشکونش خوب؟
:*

Saturday, December 11, 2004

Crazy

بدیش اینه که مطمئنم که عاشق نیستم
بدترش اینه که مطمئن بودم که عاشقم نمیشم
زنگ زده بود ٬ صداشم میلرزید
. مریض بود.بعد گفت که مواظب باش . تو داری عاشق میشی . مواظب خودت باش .
بعد من خندیدم
.فکر کنم هم گفتم که برووو بابا ولمون کن .
بعد دیشب خواب دیدم
. دفعه‌ی قبلم همه چی همین جوری شروع شده بود
.یادته گفتم دل آدم وقتی که میریزه پایین آدم تازه میفهمه چقد عمیق بوده ؟
خواستم بازم بگم که آره خیلی عمیقه
.من جادو شدم ؟
*********
هی
ببین
دلم میخواد بشینم جلوت تو چشمات زل بزنم تو چشمام زل بزنی
بعد من دروغ بگم
یه عالمه دروغ بگم
جدی میگم
بعدشم میزنم تو گوشِت
آخه من اینهمه دروغ گفتم و تو به روی خودت هیچی نیاوردی
کره خر
گاو
**************
توی چشمای کلاغه نیگا نکن
عاشقت میشه
عاشقش میشیr
دنبالت میاد
وقتی که خوابی میاد چشماتو در میاره از ته
از کاسه
آخه میترسه که تو توی چشمای یه کلاغه دیگه نیگا کنی
که عاشقت بشه
که عاشقش بشی
------------------------------------------------------------------------------------

Thursday, December 09, 2004

green dream

یه جایی هست
یه دشته پر از شقایقه وحشی
همه شون قرمزوسط همه شون سیاه که میتونی بری وسط شقایقا طاقباز دراز بکشی
رو به خورشید، رو به آسمون دستاتو هم از دو طرف باز کنی، تا بیشترین حدی که میتونی،
مثلا انگار میخوای آسمون رو بغل کنی خوب؟
چشماتو هم می بندی که نور خورشید اینجوری تیز نره تو چشمات
بعدش می میری
وقتی توی یه جای گرم و پرنور و خوشبو بمیری دیگه از مردن نمی ترسی مگه نه؟
اونقدر نمی ترسی که شاید خودتو هم بتونی بکشی
رگ دستتو بزن،
قرمزیه خونت قاطیه اون همه شقایق اصلن معلوم نمیشه
من میدونم دشت پر از شقایق دوست دارم
واسه مردن واسه رگ زدن
******

تو یه روزی یه خونه می خری یه خونه که فقط یه اتاق داشته باشه، یه اتاقه کوچیک با دیوارای چوبی، با یه سقف کج، با یه پنجره ی بزرگ تو اتاقش، یعنی خیلی بزرگ نه ها، یکمی بزرگتر از خودت باشه واسه وقتی که توی خودت مچاله میشی پنجره‌ت هم باید تو تر از دیوارت باشه، باید یه جای بزرگ برای نشستن جلوش داشته باشه، باید یه پرده ی کلفت داشته باشه که وقتی می کشیش هیشکی نتونه ببینه که یه جایی برای نشستن اون پشت هست بعدتو تب می کنی من میدونم که تو تب داری تو حالت خوب نیست نمیخوای هیشکیو ببینی، حتی منومیری پرده را می کشی و اون پشت پنجره میشینی، همونجوری که مچالمه میشدی تو خودتا، همون مدلی پیشونیتو هم یه وری می چسبونی به شیشه، شیشه یخه، خیلی خیلی سرد، پیشونیت ولی داغه، خیلی خیلی داغ چشماتو می بندی و صورتتو می کشی روی شیشه، همه جاشو، تا همه ش خنک شه، سرد گریه نمی کنی ولی من میدونم که تو تب داری، که حالت خوب نیست، که مریضی، که نمیخوای هیشکیو ببینی، حتی آدمای توی خیابون، ادمای زیر پنجره تن کلید دارم میام تودنبالت می گردم بلند بلند صدا می کنم خونه کوچیکه، زودی گشتنم تموم میشه، دوباره از اول می گردم میگردم ... میگردم ... هی بازم دنبالت میگردم ...تو صدامو می شنوی موقعه گشتن، ولی هیچی بهم نمیگی که من اینجام که من ترسیدم :)میام پرده را بزنم کنار ببینم ماشینت تو خیابون هست زیر پنجره یا نه تو رو میبینم پشت پرده اینجوری کز کردی زانوهاتو هم بغل کردی کوچولو شدی سرتو انداختی یه کمی پایین ابروهاتم یه ذره دادی بالاهمونجوری که خیلی معصوم میشی از بالای چشمات نیگا میکنی منو که پرده رو زدم کنار چشاتم سرخه گریه نکردیا ولی چشات قرمز شده من گریه‌م می‌گیره بعد بغلت می کنم، محکم. بعد بوست میکنم، ریز و آروم، با همون صورت خیسه خیسم دیدی منم ترسیدم؟اونقدر که از ترسم گریه کنم دیدی؟

Sunday, December 05, 2004

The Real Life

همممم

زندگی......
وقتی که ماشینت داره توی اتوبان تند تر از همه میره،
وقتی که داریم از همه جلو می زنیم،زندگی اون بادیه که از شیشه ی باز ماشین محکم میخوره تو صورتمون،
زندگی مقاومت دست منه که از پنجره بردمش بیرون در برابر جریان هوا
،زندگی دست من و توئه که رو دنده ی ماشین کنار همدیگه نشسته ن، همون فشار آرومه که میگه من هستم تو چی؟
و فشار آرومی که تو جوابش میگه آره منم هستم پس چی فک کردی!!
زندگی اون آخرین بوسه ست زیر آخرین تابلوی سبزی که توی بزرگراه می بینیم از یه گردن سرد،
زندگی اون درخته سر کوچه مونه که هر هفته یه خاطره زیرش به خاطره هامون اضافه میشه، چند تا خاطره شده تا حالا؟ کلی زیاد

زندگی خیلی چیزاست .مثلا آتیش شومینه ٬ وقتی که من پاتو لگد میکنم

مثلا بارون وسط تابستون
مثلا یه کوه بلند که آخه مگه مرض داشتیم اومدیم بالا ها ؟
مثلا اونجایی که یکی زیادی قلیون می‌کشه بعد سرش رو میذاره رو پای اون‌یکی و مثلاً میمیره :)
مثلا دود پر رنگ قلیون وقتی که از دهن من درمیاد و میره تو دهن تو زندگی همه‌ی چراغ قرمزایی که آدم رد میکنه و بعد ابروهاش رو میندازه بالا و میخنده
همه‌ی اون آلو ترشا که مزه‌ش کلی تو دهن آدم میمونه
همه‌ی اون لحظه‌هایی که بین زمین و آسمون از یه تیکه صخره تو یه دشت پر از شقایق آویزون میمونی و فکر میکنی زندگی دیگه داره تموم میشه و الانه که بیفتی ,
همه‌ی اون مست کردنا و قروقاتی رقصیدنا
همه‌ی اون شب تا صبحاهمه‌ی اون موجایی که وقتی رو یه تیکه سنگ واستادی و دستاتو عینهو صلیب باز کردی بلند میشه و میاد میخوره تو صورتت و
همه‌ی اون باد تندی که بارون وحشی شمال رو میکوبونه تو صورتت و تو میخندی و چشمات رو محکم فشار میدی و پرواز میکنی
همه‌ی اون نقاشیایی که چشمات رو میبندی و میکشی
زندگیهمه‌ی اون خداحافظی کردناست
همه‌ی اون گریه کردناهمه‌ی اون دیوارای شیشه‌ای تو فرودگاها
همه‌ی اون تیغایی که دستت رو نمیبرن
همه‌ی اون هر روزایی که منتظری و نمیدونی منتظر چی

زندگی رنگه

رنگ خواب رنگ خوابایی که میبینی و با خودت تو خواب فکر میکنی نکنه این خواب باشه و تا آخرش نمیدونی کی از خواب بیدار میشی
.زندگی رنگه
.رنگ هر روزرنگ هر دیروز
هممممم ...
چند وقته زندگی نکردیم ها ؟


**********************


تو اگه بال داشتی
میتونستی پرواز کنی تو آسمون
تا خودِ خودِ خودِ خدا
خدا پشت ابرا قایم شده
اگه همه ی ابرا برن کنار میتونی ببینیش
اینا که میگن هیچکی خدا را نمی بینه الکی
همش
اگه بال داشتی می دیدیش
اینجوریم نیگام نکن
خودم تو خواب دیدم
آخه من تو خوابم بال دارم:)

***********************

سکوت
سنگین ترین سلاحم بود
سنگینمو
بی سلاح

Thursday, December 02, 2004

previuos blog

THIS is my previous blog that i wrote, but for some reasons i decided never write in it , and know i'm so regretful... but i don have any chance to back , so i decided transfer all things from that to this blog.
maybe not......................................... maybe i want they stay there and stay in my memory.i think this choice is better. couse i love my memory and never forgt them......................NEVER , NEVER.
One of them is :
سلام ... بازم منم , همون مزاحم همیشگی, همون شاکی همیشگی , همون دلگیر همیشگی ... یه کم وقت داری به حرفام گوش کنی؟ خیلی خسته ام ... میفهمی ؟ دیگه اینبار بریدم ; نه , نترس !!! چیزی ازت نمیخوام دیگه نمیخوام کمکم کنی ... نمیخوام مشکلم و حل کنی ...نمیخوام موانع و از سر راهم بر داری... دیگه تا حالا اینو خوب فهمیدم که تو وقت خودت چیزی ونخوای ... کاری نمیکنی ! داد و فغان واستغاثه ئ هیچ کس هم به دلت اثر نمیکنه ... این چند وقته که هر چی صدات کردم و ازت کمک خواستم ... تو بر عکس روزبروز وضعم و بدتر و بغرنجتر کردی ... نمیدونم اصلا هیچ حواست هست داری چه بروزم میاری؟ میدونی داری چی کار میکنی؟ نمیدونم ... حتما میدونی که همینجور عزمت و جزم کردی به آزار من ... ولی دیگه برام فرقی نمیکنه ... به قول معروف آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب... هر دوش آدم و خفه میکنه ...تا حالا داشتم دست و پا میزدم و تقلا میکردم که آبه از سرم رد نشه که شد ... حالا دیگه به جایی رسیدم که هیچی برام فرق نمیکنه ... الان فقط ازت یه خواهش دارم ... ( پارازیت ... اوندفعه که هرچی عجز و التماست کردم ... به آبروی کی و کی و کی قسمت دادم ... اصلا نگفتی به کی گفتم...بازم کار خودت و کردی ...اینبار دیگه هیچ کی و شفیع نمیکنم ...) فقط ازت میخوام تمومش کنی ... غلط کردم اومدم این دنیا ... بیخود کردم ... دیگه نمیخوام اینجا بمونم ... برم گردون پیش خودت ... این آدما چی هستند که تو خلق کردی ؟ نمیخوام این زندگی سخت و عذاب آور و ...اصلا میدونی چیه ... تو ر من و گول مالیدی ! اگه از اول همه چی و نشونم میدادی و میگفتی بهم که چه خوابی برام تو این دنیا دیدی ... من هزار سال سیاه هم راضی نمیشدم بیام رو زمین ... همش تقصیر تو است !!!خودت خرابش کردی خودتم درستش کن ! برا تو که فرقی نمیکنه کی برگردم پیشت ... تازه بلیطم هم اوپنه ! پس زودتر بجنب دیگه ...برم گردون خونه ئ اول و آخرم ...همه فکرام و هم کردم ... هیچ علاقه یی به ادامه ئ بازی ندارم ... تو بردی ... قبول ...من دیگه خسته شدم...میخوام یه کم بخوابم و استراحت کنم ... خیلی خسته ام ... خیلی ......


Lalaie | Upload Music
Music Codes