previuos blog
THIS is my previous blog that i wrote, but for some reasons i decided never write in it , and know i'm so regretful... but i don have any chance to back , so i decided transfer all things from that to this blog.
maybe not......................................... maybe i want they stay there and stay in my memory.i think this choice is better. couse i love my memory and never forgt them......................NEVER , NEVER.
One of them is :
سلام ... بازم منم , همون مزاحم همیشگی, همون شاکی همیشگی , همون دلگیر همیشگی ... یه کم وقت داری به حرفام گوش کنی؟ خیلی خسته ام ... میفهمی ؟ دیگه اینبار بریدم ; نه , نترس !!! چیزی ازت نمیخوام دیگه نمیخوام کمکم کنی ... نمیخوام مشکلم و حل کنی ...نمیخوام موانع و از سر راهم بر داری... دیگه تا حالا اینو خوب فهمیدم که تو وقت خودت چیزی ونخوای ... کاری نمیکنی ! داد و فغان واستغاثه ئ هیچ کس هم به دلت اثر نمیکنه ... این چند وقته که هر چی صدات کردم و ازت کمک خواستم ... تو بر عکس روزبروز وضعم و بدتر و بغرنجتر کردی ... نمیدونم اصلا هیچ حواست هست داری چه بروزم میاری؟ میدونی داری چی کار میکنی؟ نمیدونم ... حتما میدونی که همینجور عزمت و جزم کردی به آزار من ... ولی دیگه برام فرقی نمیکنه ... به قول معروف آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب... هر دوش آدم و خفه میکنه ...تا حالا داشتم دست و پا میزدم و تقلا میکردم که آبه از سرم رد نشه که شد ... حالا دیگه به جایی رسیدم که هیچی برام فرق نمیکنه ... الان فقط ازت یه خواهش دارم ... ( پارازیت ... اوندفعه که هرچی عجز و التماست کردم ... به آبروی کی و کی و کی قسمت دادم ... اصلا نگفتی به کی گفتم...بازم کار خودت و کردی ...اینبار دیگه هیچ کی و شفیع نمیکنم ...) فقط ازت میخوام تمومش کنی ... غلط کردم اومدم این دنیا ... بیخود کردم ... دیگه نمیخوام اینجا بمونم ... برم گردون پیش خودت ... این آدما چی هستند که تو خلق کردی ؟ نمیخوام این زندگی سخت و عذاب آور و ...اصلا میدونی چیه ... تو ر من و گول مالیدی ! اگه از اول همه چی و نشونم میدادی و میگفتی بهم که چه خوابی برام تو این دنیا دیدی ... من هزار سال سیاه هم راضی نمیشدم بیام رو زمین ... همش تقصیر تو است !!!خودت خرابش کردی خودتم درستش کن ! برا تو که فرقی نمیکنه کی برگردم پیشت ... تازه بلیطم هم اوپنه ! پس زودتر بجنب دیگه ...برم گردون خونه ئ اول و آخرم ...همه فکرام و هم کردم ... هیچ علاقه یی به ادامه ئ بازی ندارم ... تو بردی ... قبول ...من دیگه خسته شدم...میخوام یه کم بخوابم و استراحت کنم ... خیلی خسته ام ... خیلی ......
1 Comments:
انگاری ميخوام باهات حرف بزنم ولی نميشه/ميدونی چيه پگاهی جونم که قد يه دنيا ميدوستمت ،اونی که اون بالاست همه چيو ميشنوه ،به خودش قسم که ميشنوه ،بعدش ولی ناز ميکنه.من که فکر ميکنم خدا دختره ،ديدی اين دخترا يکي رو دوست دارن بعدش براش ناز ميکنن ؟ خب خدا هم دختره تازه ازين دخترايی که آخر نازنازين .ميدونه دوسش داريم برامون ناز ميکنه!اما خب اونم دوستمون داره .بعدش اون همه چی رو ميدونه .همه چيزايی رو که ما نميدونيم رو هم ميدونه.بعضی وقتا يه چيزايی هست که به نفع ماست.خودمون نميدونيم.اون ميدونه. بعد چون دوستمون داره کاری رو ميکنه که درسته.خب شايد ما ناراحت شيم،خسته شيم،دلمون بگيره ... اما يه روز که برميگرديم به قبلنا بهش ميگيم خدايا شکرت که اينقده دوسم داشتی. ميدونی پگاه تو خيلی ماهی ،خيلی برای همينم خدا خيلی دوستت داره. خب آره حق با توه، راه زندگی سخته.يه جاهاييش سر بالاييه آدم نفسش ميگيره،خسته ميشه،خب ميخواد يه کم بشينه ،ميخواد يه کم استراحت کنه .ولی بالاخره بايد ادامه بده . بالاخره //بايد// ادامه بدی.قد يه دنيا ميدوستمت عزيزم ...راستی دلم برای اونيکی وبلاگت بدجوری تنگيده :)...
Post a Comment
<< Home