قول ميدم اگه اوني كه ميخواي نيستم ، هموني بشم كه ميخواي ، مث حال و هواي آسمون يه وقت نم نم ، يه وقت رعد و برق ، يه وقت تگرگ، گاهي هم آفتابي،بستگي به چشماي تو داره ...اون وقت ممكنه دوستم داشته باشي.اگه دوستم نداشتي بهم قول بده ، قول بده از چشات نيوفتم .امروز و من و يه حال عجيبه خوب و يادت و صدات و چشات .نمي دونم اين آدمها كه چتر سياه دست ميگيرند تا كي ميخواهند از تقدير فرار كنند؟
حالم خيلي خوب شده بلاخره اين قاطهام تموم شد . يكي بهم ميگفت قدر راهي و كه داري ميري و بدون. اين قاطي كردن هايت براي اينه كه ميخواي به قسمتهاي خوب زندگي برسي هر كسي به ايجا نميرسه. يكي گفت عاشق شدي و داري فرار ميكني. يكي گفت اينا كه مينويسي ماله يه مجنونه به يكي زودتر گفتم ازت نميپرسم چرا ديگه نمينويسي كه ازم نپرسي چرا اينطوري شدم. يكي ديگه هم اصلا نفهميد چي بوده و چي شده .آخرش همين بود , فهميدم :يكي بود كه نبود ، كه ديگر نيست و نخواهد بود .ياد گرفتم خودم و با خودم معنا كنم . خودم با خودم تعريف كنم .ياد گرفتم بي چون و چرا آدمها رو همونطوري كه هستند بپذيرم و به خاطر رفتاري كه دارند ازشون بدم نياد فقط بپذيرمشون اما خودم هميشه هموني باشم كه الان هستم و خواهم بود ...هموني كه هستي وقتي براي اولين بار ديدش گفت : مهربوني از صورتش مي باره و يادم افتاد كه چقدر اين جمله آشناست ...
هموني كه دستاتو كم مياورد دستاشو كم مياوردي ... هموني كه ...هموني كه ...هموني كه ...فقط فرقم اينه كه 30% باقيمونده ي تئوري هامو عملي كردم .جوراب قرمزه بهم خيلي چسبىد....
اين تلفن خراب نيست ‚ تو معرفت ندارينامه ها بي جواب نيست ‚ تو معرفت نداريراه من و تو دور نيست ‚ تو از ترانه دوري حيف نگاه خيسم ! حيف همين ترانه حيف حروف پاك اين همه عاشقانه امروز يه جوراب قرمز پشمي پيدا کردم من جوراب قرمز پشمي خـيـــــــــــــــــــــــــلي دوست دارم و هر کسي هم که جوراب قرمز پشمي بپوشه دوستش دارم .
اول متولد ميشيم . متولد از توليد مياد . يعني كسي كه توليد ميشه بعد بايد مصرف بشه . ازوقتي توليد شديم شروع ميشيم به مصرف شدن . اصلا به صرفه نيست !!!يكبار توليد ميشيم و تا آخر عمر دائم مصرف ميشيم .
از تو دورمخيلی زياد !مثلااز اينجاتاخانه خداکاش خدا در طبقه بالايی خانه مان مي نشست حتیبدون پیش قسط و کرایه ...
شده مثل اون قطاره همون که قطار خوشبختيه و ده سال يکبار از اون گذر رد ميشه و نه سال و سيصد و شست و چهار روز منتظر شدم اما روز آخر به قطار نرسيدم حالا ده سال ديگه هم صبر ميکنم با اين تفاوت که اينبار جز اينکه منتظرم ترسي هم اضافه شده که نکنه باز هم نرسم و ....
هوای هوایت و داشته باشزمستون داره میاد نگذار اون کاری که با زمین میکنه به دل تو هم ....نگران نباشهمه چیز از یادم میره الا یادت که همیشه یادمه
نمیدونم چرا بیشتر غروبها دلم برایت تنگ میشه !!!نه فکر کنی که خورشیدی ها نه عزیزم خورشید شبها میره و گلهای آفتابگردون تنها میموند ...تو مهتاب هم نیستی که روزها بری و ... اصلا تو نمیری که قرار باشه بیایی...
کامپيوتر و خاموش ميکنم و ميرم بخوابم .چشمامو ميبندم و ياد خودم و خودت ميافتم ياد چيزايي که دوست داري و ياد تولدت و يهويي ياد اون بسته ي تو کمد ميافتم که هنوز از ترس اينکه بويش بره از تو جعبه اش در نياوردم ميافتم . ميرم سراغش و نگاهش ميکنم . دستم بوي عطرش و ميگيره بوي عطر تو رو . و حس ميکنم بايد بگم اما خب نيستي که بهت بگم پس بايد بنويسم و انقدر وسوسه ميشم که محافظ کامپيوتر و ميزنم و ۱۰ دقيقه ميشيم تا چرا غ سبزش روشن بشه و بعد هم پاور و ميزنم و بعد از اينکه ويندوز بالا اومد کانکت ميشم و تو صفحه ي اديت مينويسم :دوستت دارم ديوونه خيلي.حالا دکمه هاي دوستت دارم کيبوردم هم بوي عطرت و ميدهرفتم بخوابم ديگه بوس بوس
يادت رفت اون شب بهت گفتم : اين روزا رو با هيچي عوض نميکنم و تو رو .تو از اين حرفم کلي جا خوردي و پرسيدي : مطمئني ؟و در جوابت با اطمينان گفتم مطمئنم .چه زود يادت رفت ...راستي اون اصله خودمون يادته ؟ ميگفتي من به خودم اطمينان دارم و چون به خودم اطمينان دارم به تو هم اطمينان دارم .اين روزا به خودت شک کردي ؟ آخه به من شک کردي.
ميشناسمت فقط کافي بود يه کم فکر کني که اگر موضوع بازي و امتحان بود ميتوانستم ادامه اش بدهم ميتوانستم به دفعات بيشتر هم برسونم اما اين کارو نکردم قصدم حتي شوخي هم نبود بازي هم نبود .يادت باشه که با چند خط نوشته که مربوط به هيچ کسي نيست چه ساده حرف از رفتن ميزني ...ديشب جاي اين مار و پله نوشتم :اگه هيچ جا توي اين دنيا نداشته باشم اقلا ميدونم يه جايي اين گوشه هست که مال ماست حتي اگر تو مال من نباشي تو مينويسي و من ميخوانمپرنده ي اهل پرواز نيستم .اما نميدونم چرا نخواستم بگذارم اينجا تنها دلم خواست تو آرشيوم نگهش دارم .دردانه روز ابريت خوش .
يكي از همين روزها ميترسم ميخندم و ميترسم ميگريم و ميترسم پنهان كردم هم ندارد مثل دوست داشتنت نيست كه پنهان شود يكي از همين روزها ميگريم مي ترسم و ميگريم مي خندم و ميگريم پنهان كردم هم ندارد مثل دوست داشتنت نيست كه پنهان شود يكي از همين روزها دوستت ميدارم مثل دوست داشتنت نيست كه پنهان شود ...
حرف اول :بعضي وقتها ساعت دستم نميكنم دوست دارم بعد زمان و كنار بگذارم نميخواهم بدونم دير رسيدي زود يا به موقع نميخواهم بدونم كه چه مدت زمان با هم بوديم نميخواهم بدونم كم بود يا زياد ، نميخواهم بدونم چه مدت دستات تو دستمه نميخواهم بدونم چه مدت سرت رو شونه ام هست هيچي نميخواهم بدونم جز اينكه الان با هم هستيم . بابت اين با هم بودن ممنون.بابت اين روزها كه ميشه بي
وقفه دوستت داشت ممنونبابت اين روزهاي بي غم ممنون
هميشه ادعا ميكردم ميتوانم راحت دل بكنم و آدمهايي كه تو زندگيم ميايند رهگذرند ....اينا همه تئوري هايي بودند كه من از بيست ،صد ميگرفتم . اما اين مسافرت چند روزه بهم فهموند كه تو عمل صفرم .صفر .نميشه دل كند ، نميشه دوست نداشت ، نمي شه ،نمي شه تازه فهميدم نبودنت يعني چي ...براي موندنت "تا كي " نميارم ، هرگز.فقط خواهش ميكنم تو همين لحظه هايم جاري باش حتي همين لحظه همين لحظه لطفا همين .